سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یک هشتاد و چهاری

پشمک و باقی قضایا

    نظر

این پست را از ... می گذارم. در یک کافی نت با کلاس در اول طالقانی با فضا و دکوری در حال و هوای سرخ پوستی! امروز آمدم چند تا کتاب پست کنم برا دفتر.همچنین کمی دنبال هابیل بگردم. سوره را پیدا کردم ولی هابیل را نه. آنچه یافت می نشود... به گشین گفتم  از دکه جلوی دانشگاه برایم بخرد و پست کند. آخ که چقدر دلم تنگ شده برا دانشگاه. سهیلا یک کلیپ درست کرده بود از تصاویر دانشگاه، فضای دفتر،خوابگاه و ... یکی از آن آهنگ های تنبور ام پی تری منو هم انداخته بود پشت زمینه اش. الان رو فلشم است . جرات ندارم نگاهش بکنم. اگر دوباره چشمم به آن المان سه پایه گلزار شهدای دانشگاه که اولین تصویر آن کلیپ هست بیقتد، از فرط دلتنگی دق خواهم کرد. آن شمشاد های جلوی دفتر...

خیلی خوب. همچنین کتابفروشی های متعددی را هم متر کردم به دنبال کتابهای ارشد و نیز چند تا کتاب گاج و ماج برا شاگرد هایم. که ماشاالله چقدر هم گران بود. ارشد هم هیچی پیدا نکردم باید باز هم به بر و بچ بگویم از تهران بگیرند برایم. برا رشته های برق و مکانیک و عمران و کامپیوتر همه جا همه جور کتابی پیدا می شود.

خوب تصمیم گرفته ام با عزم و اراده ای پولادین  (پشمک فرد اعلا) بخوانیم برا تخصیلات تکمیلی. در برخی منابع از آن به ارشد و فوق هم تعبیر کرده اند! باشد که سال آینده در تربیت مدرس باشیم. یا پنجاه تومنی. No difference! در بدترین حالت دانشگاه خودمون. برنامه ریخته ام برای خودم خفن. حتی دقایقی که سر کلاس به بچه ها وقت می دهم که پاراگراف های ریدینگ را بخوانند پر است. همچنین یک ربع های زنگ تفریح ها توی دفتر و مراسم چایی خوران و وراجی های معلم ها. که برای من که نه چایی خور هستم نه وراج یک وقت خالی است. البته غیر از مواقعی که کوییز های وحشتناک بچه ها را تصحیح می کنم.

در خانه هم باید با جناب براون و ریچاردز و راجرز و فرامکین و یول که سلام دارند خدمت همه رفقا، سر  کنم. حالا فقط مونده کسی که برنامه هه رو اجراش بکنه!!!

عجب پست شلم شوربایی شد.بگذار این بلیه که کنکور می نامندش از سرم بگذرد پست های معناگرا!!! می گذاریم. تا اسفند ماه هم احتمالابه ندرت چیزی بنویسم.

                                             *           *           *                                                                         

 

الهی از بود خود چه دیدم مگر بلا و عنا؟

و از بود تو چیست جز وفا و عطا؟

ای به بر پیدا و به کرم هویدا

آن کن که از تو سزا.